پاسخ به شبهات اعتقادی | ||
برهان امکان و وجوب؛ شبهات مطرحشده در توحید و خداشناسی
بیان برهان امکان و وجوب: برهان امکان و وجوب از استوارترین برهانهای اثبات وجود خدا است و در میان فلاسفه? اسلامی جایگاه بلندی دارد. خلاصه برهان به تقریر طوسی (ره) این است: «اگر موجود (که در تحقق آن شک نیست) واجبالوجود بالذات باشد، مطلوب ما ثابت است، و اگر چنین نباشد، مستلزم وجود واجب بالذات است، تا دور و تسلسل لازم نیاید.» بهتر است با برخی از اصطلاحات این برهان آشنا شویم: ممتنع الوجود بالذات:آنچه را که نسبت دادن وجود به آن، ذاتاً جایز و ممکن نباشد، ممتنع الوجود بالذات میگوییم. به عبارت دیگر، ممتنع الوجود بالذات، موجود شدنش ذاتاً محال و ممتنع است، مانند اجتماع نقیضین، مثلاً اینکه چیزی در آنِ واحد هم موجود باشد و هم موجود نباشد و یا یک چراغ در آنِ واحد هم روشن باشد و هم خاموش. واجب الوجود بالذات: آنچه وجود داشتنش ضروری است، یعنی باید حتماً موجود باشد و محال است که موجود نباشد. به عبارت دیگر واجب الوجود بالذات، وجودش ذاتاً واجب و ضروری است. خداوند که میخواهیم وجودش را ثابت کنیم، تنها مثال از چنین موجودی است. ممکن الوجود بالذات: آنچه وجود برایش نه محال باشد و نه ضروری، یعنی چیزی که ممکن است موجود باشد و ممکن است موجود نباشد. به عبارت دیگر بودن و نبودن برایش مساوی است. موجود به حسب فرض عقلى یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود، و هیچ موجودى عقلاً از این دو فرض، خارج نیست و نمىتوان همه موجودات را ممکن الوجود دانست؛ زیرا ممکن الوجود نیاز به علت دارد و اگر همه علتها هم ممکن الوجود و به نوبه خود نیازمند به علت دیگرى باشند، هیچگاه هیچ موجودى تحقق نخواهد یافت؛ به بیان دیگر، تسلسل علتها محال است، پس ناچار سلسله علتها به موجودى منتهى مىشود که خودش معلول موجود دیگرى نباشد یعنى واجب الوجود باشد.
شبهات مطرح شده و پاسخ به آنها: شبهه اول: اولین ایراد این برهان این است که موجود بودن چیزی که ذاتاً ممکن است، نه واجب، الزاماً نیاز به عاملی خارجی ندارد؛یعنی ممکن الوجود چیزی است که وجودش ضرورت ندارد میتواند باشد یا نباشد. از طرف دیگر وجودش محتاج وجود دیگری است. باید ثابت بشه که هر چیزی که ضروری نیست حتماً نیازمند وجود دیگری است؛به عنوان مثال، الکترونی را فرض کنید که به سمت پردهای پرتاب شده است. بر اساس عدم قطعیت میدانیم که به هیچوجه نمیتوان محل برخورد آن را تعیین کرد، بلکه میتوان احتمال برخورد آن به نقاط مختلف را مشخص کرد. نقطهای را در نظر میگیریم، که مثلاً احتمال برخورد الکترون با آن 20% است. در این حالت میدانیم که برخورد الکترون با آن نقطه ضروری نیست؛ یعنی هم میتواند برخورد کند، هم میتواند برخورد نکند، و این سرانجامِ الکترون با هیچ رویداد پیشینی در تناقض نخواهد بود . چیزی که ضروری نبوده رخ داده، در حالی که عاملی باعث ترجیح این عمل نشده است. هیچ عاملی باعث نشده که امکان برخورد الکترون با این نقطه تبدیل به رویداد واقعی شود؛ هیچ چیز الکترون را مجبور به برخورد کردن یا برخورد نکردن به جایی نمیکند، بلکه تنها احتمال آن را تعیین میکند، که این نیز خود مسئلهای امکانیست، نه ضروری. امکانی که با هیچ عامل معین کنندهای کامل نمیشود. پس تبدیل امکان به واقعیت الزاما نیاز به عاملی خارجی ندارد، و برهان ابطال میشود، و نمیتوان از آن وجودِ واجب را (واجب الوجود) نتیجه گرفت. پاسخ شبهه اول: این شبهه، اشکالی است غیر علمیبر برهان امکان و وجوب، ولی در بیان مسأله (بخصوص در آخر کار) بیشتر رنگ برهان علیت گرفته، و تصور قدیمیان تکرار شده است، یعنی اعتقاد به تصادف و انکار اصل عمومیعلیت، البته در سطحی محدودتر. خلط بین «امکان ذاتی یک شیء» و امکان (و به تعبیر دقیقتر: احتمال) آن نزد ما، وجود دارد؛ وقتی میگوییم که یک چیز ممکن الوجود است، یعنی در ذات خود نه اقتضای وجود دارد و نه ضرورت عدم؛ یعنی نسبت آن به وجود و عدم مساوی است و به حکم عقل و منطق اگر بخواهد از حالت تساوی بیرون آید، باید هر یک از دو طرف دلیل و علت داشته باشد. دلیل عدم او عدم علت و دلیل وجود او علّت وجود خواهد بود؛ به عبارت دیگر: چیزی که در ذات خود اقتضای وجود ندارد، برای وجود داشتن باید چیزی خارج از ذات او دخالت کند. این همان اصل علّیت است که هیچ حادثه و معلولی بدون علّت نخواهد بود و تصادف و اتفاق در نظام هستی بیمعنا و تناقضآمیز است. احتمال در نزد ما به این معنا است که چون از علّت یا علّتهای واقعی آگاهی نداریم، در وقوع حادثه یا حوادث مختلف احتمالات متعدد میدهیم؛ مثلاً سنگی از بالا میآید و نمیدانیم دقیقاً به کدام نقطه برخورد میکند، یا بادی میوزد و نمیدانیم به کدام مناطق خواهد رفت و چه چیز را خراب میکند و هزاران مثال دیگر. اما همه اینها بدان معنا نیست که آن سنگ یا الکترون یا باد یا هر چیز دیگر اگر موجب پدید آمدن حوادث خاص شد، یا به نقطهای خاص اصابت کرد، پس دلیل قطعی و یقینی و ضروری نداشته، یا نقطه یا حوادث خاص تعیین شده بود، بلکه این به سبب عدم آگاهی ما از همه علّتها یا همه احتمالات وجود در آن است؛ به عبارت دیگر: از قدیم، انسانها چون به عامل بسیاری از وقایع و حوادث آگاهی نداشتند و علت آن را نمیشناختند، با توسل به «تصادف» آن را توجیه میکردند،
شبهه دوم: پس این گونه نیست که اصل علیت یک اصل فراگیر و عمومیباشد، پس چه بسا ابتدا موجودی تصادفی و بدون علت حاصل شده و بعد از آن، جهان به تدریج شکل گرفته است. پاسخ شبهه دوم: امکان ندارد جهت حرکت الکترون بدون حساب و کتاب و به قول آنان تابع عدم قطعیت (تصادف) باشد، بلکه عدم قطعیت فعلی آن در نظر ما، نتیجه ناتوانی ما از تشخیص عوامل جهت دهنده به حرکت آن میباشد، تاریخ علم موارد بسیاری از اینگونه عدم قطعیتها را دیده است که با پیشرفت علم، به قطعیت ختم شده اند. اگر عدم قطعیت حاکم است، چرا جهت کلی حرکت الکترون برای ما قطعیت دارد و به یقین میدانیم که به سطح مقابل برخورد میکند؟ چرا به جهت عکس آن نمیرود؟ اگر بدون قانون و بدون عامل قطعیت دهنده است، چرا همیشه و صد در صد به جهت مقابل و صفحه رو به رو برخورد میکند و هیچگاه 90 درجه به سمت بالا یا 90 درجه به سمت پایین یا 90 درجه به سمت راست یا چپ نمیرود؟ اگر حتى چنین شود، با توجه به عواملی است که هنوز برای ما ناشناخته است، نه اینکه عامل قطعی برای آن نباشد. با توجه به عوامل شناخته شده، به یقین میدانیم که الکترون به پرده برخورد میکند، ولی چون عوامل جهت دهنده را به طور صد در صد نمیشناسیم، نقط? برخورد را در یک محدود? قطعی میدانیم، نه در یک قطعه، و این ضعف ما میباشد. عدم قطعیت و تصادف در جهان وجود ندارد. هر واقعهای تابع صدر در صد عواملی است که وجود دارند و کسی که بر آن عوامل آگاهی دارد، از قطعیت آن واقعه هم مطمئن است، ولی برای ما که آگاه نیستیم، عدم قطعیت معنا پیدا میکند؛ مثلاً تصور کنید که قرار است ساعت هشت صبح از شیراز حرکت کنید و دوست شما هم بنا دارد ساعت چهار بعد از ظهر از اصفهان حرکت کند و اتوبوسهای شما و او هر دو در قهوه خانهای در فاصله صد کیلومتر بعد از اصفهان توقف میکنند و شما و دوستتان آنجا همدیگر را خواهید دید. کسی که میداند شما و دوستتان در این ساعتها از شیراز و اصفهان حرکت میکنید و تمام عوامل دخیل در آن را به طور قطعی و یقینی میداند، به طور قطعی و یقینی هم برخورد شما و دوستتان را نیز میداند، اما دو نفر که از حرکت همدیگر و از ساعت و نحو? حرکت و توقفگاهها و... اطلاعی ندارید، به ذهنتان ملاقات با دوستتان خطور نمیکند و هنگام ملاقات آن را عدم قطعیت و تصادف صد در صد میدانید و یا اگر احتمال هم میدادید، باز به جهت عدم آگاهی از تمام علّتها، آن را یک تصادف احتمالی میدانستید. اصل علت و معلول، اصلی عمومی است و هیچ چیز از آن خارج نیست؛ اصل وجوب و امکان میگوید که موجودات جهان قطعیت را از خود ندارند، پس تا به موجودی که قطعیت ذاتی دارد وصل نشوند، وجود پیدا نمیکنند، بنابراین قطعاً جهان نشأت گرفته از خدایی است که خود واجب است و به غیر خود محتاج نیست.
شبهه سوم: برهان امکان الوجود سعی دارد اثبات کند، وجود چیزی را که "واجب الوجود" نامیده اند. گذشته از اینکه "خدا"ی اثبات شده در هریک از برهانها (با وجود نادرستی اثبات) فرسنگها با خدای دینها (که دانا و توانا و بخشنده و انتقامگیر و پنددهنده و پیامبر فرستنده و مجازاتکننده و غیر است) فاصله دارد، واجب الوجود، که البته در کلام آن را با خدا معادل میدانند، با همان خدای دیگر برهانها هم بسیار متفاوت است.
پاسخ شبهه سوم: درست است ممکن است این برهانها فقط وجود واجبالوجود را ثابت میکنند، ولی صفات دیگر را ممکن است ثابت نکنند، که مانعی ندارد. هر برهانی، توان خاص خود را دارد. اگر برهانها از اثبات صفات خدا ناتوان باشند (که نیستند) یا برهان دیگر داریم یا نداریم! اگر برهان دیگری که توانا، بخشنده، عالم، عادل... بودن را برای خدا ثابت کنند، وجود نداشت، آن وقت میتوان ایراد گرفت، ولی اگر برهان دیگر وجود دارد، چه اشکالی دارد که وجود واجب را با این برهان ثابت کنیم و صفاتش را بر برهانهای دیگر؟
شبهه چهارم: اثبات وجودِ یک یا چند واجب الوجود، صرفاً به این معنی است که سلسلهی علی (وابستگی اشیا به هم) نمیتواند تسلسل داشته باشد و باید در جایی قطع شود، الهیون اثبات میکند (البته اثباتی نادرست) که واجب الوجودی هست، ولی نمیگوید که این واجب الوجود چیزی خارج از جهان است (خدا). هیچ الزامیبرای چنین چیزی وجود ندارد. تنها چیزی که این برهان در صورت درست بودن میتوانست بگوید این است که سلسلهی وابستگی اشیا به هم باید جایی قطع شود. همین و بس. و این نتیجه اصلا ارتباطی با خدا پیدا نمیکند. پاسخ شبهه چهارم:
آنها میگویند که این برهانها فقط وجود واجب را ثابت میکند، نه غیر این جهانی بودن را. اگر منظور جهان مادی باشد، حکم ممکن الوجود برای تمام جهان مادّی است، پس ممکن نیست که واجب الوجود در جهان ماده باشد؛ یعنی ماده ذاتاً ضرورت وجود از خود ندارد، پس نمیتواند ماده یا موجودی مادی واجب الوجود باشد و سلسله جهان مادی (ممکن) بدون فرض واجب الوجود تحقق نخواهد داشت، پس واجب این جهانی نیست، گرچه این جهان همه در حیط? اوست، ولی او این جهانی نیست و فراتر از این جهان و حاکم بر این جهان حاضر در همه زمانها و مکانهای این جهان است، بدون این که به زمان و مکان محدود شود، زیرا محدودیت وصف ممکن است و واجب با محدودیت سازگاری ندارد، پس واجب فراتر از این جهان است. [ سه شنبه 95/8/25 ] [ 5:20 عصر ] [ asadi ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |