پاسخ به شبهات اعتقادی | ||
برهان علیت؛ شبهات مطرحشده در توحید و خداشناسی
شبهات مرتبط با بطلان براهین اثبات خدا در مورد توحید و خداشناسی مباحث مختلفی مطرح است؛ اولین نکته آنها این است که ما اصلاً نمیتوانیم قبول کنیم. دلیل آنها این است که تمام برهانها و استدلالهایی که خدا پرستان در مورد خدا میآورند هیچیک قانع کننده نیست.
پاسخ بر نقدهای واردشده بر برهان علیت بیان برهان علیت: هر معلولی علتی دارد (هر موجودی یک پدید آورندهای دارد و معلول برای بودنش محتاج یک علّت است). در جهان سلسلهای از روابط علت و معلولی وجود دارد و چون دور و تسلسل محال است، باید این سلسله به علت العلل ختم شود. این علت العلل در دیدگاه خداباوران همان خداوند است. دیدگاه مکتبها در علت اولیه: الف ب ج د ..... علت اولیه خداگراها: تسلسل را قبول ندارند و حتما در جهان یک علت اولیهای وجود دارد. آتئیسمها: اصلاً علت اولیه وجود ندارد. آگنوستیکها: نمیدانیم که علت اولیه هست یا نیست. چند تعریف معلول: چیزی است که به دلیل فقر، نیازمند غیر است. معلول چیزی است که از خودش هستی ندارد و هستی خود را از دیگری میگیرد. علّت: چیزی است که متناسب با ویژگی وجودیاش، منجر به تحقق یک پدید? دیگر میشود. علّت را میتوانیم «هستی بخش» بنامیم. در ضمن باید دقت شود که علّت مورد نظر در برهان علیت، به معنای «دلیل» نیست بلکه به معنای «هستی بخش» است. لازم به ذکر است که علّت، خودش هم میتواند معلول باشد.
توضیح تکمیلی در بیان برهان: ما میخواهیم ثابت کنیم، در جهان موجودی هست که معلول نیست، یعنی دچار فقر نیست و هستی را از دیگری نمیگیرد، بدیهی است که چنین موجودی همان خدایی است که ما میخواهیم وجودش را ثابت کنیم. مسلم است که در اطراف ما چیزهایی وجود دارند؛ برای مثال، خود ما که این مطلب را میخوانیم وجود داریم. حال از خود میپرسیم که آیا ما هستی خود را از خود داریم یا از دیگری گرفتهایم؟ اگر بگوییم که ما هستی را از خود را داریم، که حکم ثابت است و ما وجود موجودی که هستی را از غیر نمیگیرد پذیرفتهایم، پس خدا وجود دارد (فقط اینکه ما واقعاً خدا نیستیم را بعداً با کمک صفات خدا، نشان خواهیم داد و آنگاه باید بپذیریم که خدا موجود دیگری است) ولی اگر بگوییم هستی خود را از دیگری گرفتهایم که البته چنین است، پس معلول هستیم و محتاج علّت. حال که ما علّت داریم، آیا علّت ما، هستی را از خودش دارد یا از دیگری گرفته است؟ اگر بگوییم هستی را از خودش دارد پس وجود خدا را پذیرفتهایم، زیرا خدا موجودی است که هستی را از خودش دارد، و اگر بگوییم هستی را از دیگری گرفته است، پس معلول است و محتاج علّت. باز میپرسیم که این علّت مورد نظر، هستی خود را از خودش دارد یا از دیگری گرفته است؟... به این علّت و معلولها که در پی یکدیگر قرار دارند سلسل? علّی و معلولی میگوییم. بدیهی است که برای سلسل? علّی و معلولی سه حالت ممکن است: 1.علّتها دچار تسلسل شوند و تا بینهایت ادامه پیدا کنند. پدید? «1» پدید? «2» پدید? «3» پدید? «4» پدید? «5».......................... بینهایت. 2. علّتها دچار دور شوند پدید? «2» علّت پدید? «1» پدید? «1» علّت پدید? «2» 3.علّتها به جایی ختم شوند. ما ثابت میکنیم که حالت 1 و 2 محال است یعنی ممکن نیست علّتها تا بینهایت ادامه پیدا کنند یا دچار دور شوند. برای این امر لازم است یک امر بدیهی را مد نظر داشته باشیم: «علّت باید قبل از معلول وجود داشته باشد و معلول قبل از علّت وجود ندارد.»(توجه کنید که علّت بر معلول، تقدّم رتبی دارد و نه تقدّم زمانی، زیرا به محض وجود علّت، معلول نیز وجود خواهد داشت).
باطل بودن دور دور در علّتها، باطل است، یعنی ممکن نیست که برای مثال پدید? «2» علّت پدید? «1» و پدید? «1» علّت پدید? «2» باشد. برای این امر دو برهان وجود دارد: برهان اول: گفتیم که علّت باید قبل از معلول وجود داشته باشد و معلول قبل از علّتش وجود ندارد، حال اگر پدید? «2» علّت پدید? «1» و پدید? «1» علّت پدید? «2» باشد، لازم خواهد بود که پدید? «1» قبل از پدید? «2» وجود نداشته باشد، تا توسط آن به وجود بیاید، و قبل از پدید? «2» وجود داشته باشد تا آنرا به وجود آورد. پس لازم خواهد بود، پدید? «1» در یک مرحله، هم باشد و هم نباشد، این امر، اجتماع نقیضین و محال عقلی است، پس دور هم محال و باطل است. برهان دوم: نظر به اینکه علّت باید قبل از معلول وجود داشته باشد، اگر پدید? «2» علّت پدید? «1» و پدید? «1» علّت پدید? «2» باشد، لازم خواهد بود که پدید? «2» قبل از پدید? «1» و پدید? «1» قبل از پدید? «2» وجود داشته باشد، و در نتیجه پدید? «2» قبل از خودش وجود داشته باشد و نظر به اینکه محال است چیزی قبل از خودش وجود داشته باشد، پس دور باطل است. یک تمثیل هم برای تقریب ذهن عرض میکنیم. فرض کنید افرادی دور میز گردی، نشستهاند و در مقابل هر کدام ظرف غذایی قرار دارد. ما آنها را ملزم میکنیم که هر کدام، اگر کسی در سمت راستش باشد، فقط وقتی حق خوردن غذا را دارد که نفر سمت راستش شروع به خوردن غذا کند. آیا به نظر شما این افراد اگر بخواهند همگی این قانون را رعایت کنند، میتوانند چیزی بخورند؟ پاسخ منفی است. حال در سلسل? علّی و معلولی، هر یک از این افراد را یک پدیده، شروع به غذا خوردن را به وجود آمدن و نفر سمت راست را علّت فرض کنید.
امتناع تسلسل تسلسل علل یعنی علّتها دچار تسلسل شوند و تا بینهایت ادامه پیدا کنند، یعنی پدید? «2» علّت پدید? «1»، پدید? «3» علّت پدید? «2» و پدید? «4» علّت پدید? «3» باشد تا بینهایت. پیش از اینکه امتناع تسلسل را ثابت کنیم باید دقت کنیم که پدیدههای این سلسله به غیر از پدید? اول که فقط معلول است، معلول پدید? قبل و علّت پدید? بعد از خود هستند و نمیتوانند همگی فقط علّت باشند و معلول نباشند یا همگی معلول باشند و علّت نباشند، زیرا در اینصورت سلسلهای وجود نخواهد داشت. حال آیا سلسل? علل میتواند تا بینهایت ادامه پیدا کند؟ نظر به اینکه علّت باید قبل از معلول وجود داشته باشد، تا آن را به وجود آورد، اگر قرار باشد این علّتها تا بینهایت ادامه پیدا کنند، از آنجایی که همیشه قبل از هر پدیدهای باید پدید? دیگری وجود داشته باشد، این سلسله نمیتواند وجود داشته باشد؛ زیرا هیچ آخرین علّتی وجود ندارد که بخواهد هستی را به بقی? پدیدهها بدهد و سلسله معدوم خواهد بود. برای تقریب ذهن، تمثیلی را مطرح میکنیم: فرض کنید در یک مسابق? دو، بینهایت انسان روی یک خط راست ایستادهاند و خط تا بینهایت ادامه دارد، ما به این افراد میگوییم که اگر کسی در سمت راستشان باشد، فقط وقتی حق حرکت دارند که نفر سمت راست آنها شروع به حرکت کند. آیا این افراد با این قانون میتوانند شروع به حرکت کنند؟ البته که نه. زیرا همه منتظر میمانند تا نفر سمت راستشان حرکت کند، و هیچ آخرین نفری در کار نخواهد بود که کسی در سمت راستش نباشد تا مجبور نباشد بعد از نفر سمت راست خود حرکت کند. حال در سلسل? علّی و معلولی، نفر سمت راست را علّت، شروع به حرکت کردن را به وجود آمدن، و هر یک از افراد را یک پدیده فرض کنید. نتیجه: پس ثابت شد که سلسل? علّی و معلولی نمیتواند دارای دور باشد و نمیتواند تا بینهایت ادامه پیدا کند، پس باید به جایی ختم شود، یعنی ما باید به علّتی برسیم که خودش معلول نیست (زیرا اگر معلول بود باز هم سلسله ادامه پیدا میکرد) و آنرا علّت العلل مینامیم. «علّتی که خودش معلول نیست» همان چیزی بود که ما میخواستیم وجودش را ثابت کنیم. خداوند همان علّتی است که معلول نیست، پس وجود خدا ثابت شد.
نقدهای مطرح شده در برهان علیت ? اگر هر چیزی علتی دارد، پس علت خدا چیست؟ شبهه: یکی از نقدهای مطرح شده از سوی خداناباوران و ندانمگرایان این است، که اگر الهیون معتقدند که خداوند به دلیل وجود برهان علیت وجود دارد و چون او علت العلل است، پس وجودش اثبات میشود. این استدلال الهیون غلط است، زیرا خود برهان علیت را زیر سؤال میبرد. در برهان علیت گفته شده که هر چیزی علتی دارد، پس اگر هم? معلولها به خداوند برسند، خداوند که علت است نیز بنا بر این برهان نیازمند علت است و اگر علتی نداشته باشد، پس برهان علیت مشکل دارد! پاسخ: هر چیزی به علت نیاز ندارد، بلکه چیزی که وجودش به دیگری وابسته است برای پیدا کردن وجود نیاز به علت دارد. همانطور که در اصل علیت گفتیم، چیزی نیاز به علّت دارد که معلول باشد، ولی اینطور نیست که «هر چیزی» نیاز به علّت داشت باشد. هیچ کس نمیتواند این ادعا که «هر چیزی نیاز به علّت دارد» را ثابت کند و اساساً این ادعا غیرمنطقی است، ولی طبق تعریفی که ما کردیم اصل علیت که میگوید «هر معلولی محتاج علّت است»، امری بدیهی است. خدا چنانکه در برهان نشان داده شد، علت العلل است، و علّتی است که خودش معلول نیست، پس نیازی به علّت نیز ندارد. برای تقریب ذهن میشود مثالی زد: ما وقتی میخواهیم چیزی را شور کنیم به آن نمک میزنیم ولی برای اینکه نمک را شور کنیم نیاز به استفاده از چیزی نداریم، زیرا "شوری در ذات نمک است و نمک ذاتاً شور است". در مورد برهان علیت هم همین است، هستی در ذات خداست و خدا ذاتاً هست. اگر قرار باشد خدا علتی داشته باشد، از خدایی خود برکنار میشود. پس این جواب ممکن نیست. هم به آن خاطر، هم به این دلیل که اگر علتی داشته باشد، علتش هم باید علتی داشته باشد و باز تسلسل به وجود میآید. در حالی که ما برای فرار از تسلسل فرض خدا را پذیرفتیم. پس خدایی که علت داشته باشد در این برهان به هیچ وجه قابل قبول نیست، زیرا نمیتواند به مقصود اصلی که رفع تسلسل است بیانجامد.
? ما در عالم موجودی که وجودش از خودش باشد سراغ نداریم؛ به چه دلیل شما میگویید که در رأس سلسله، علت العلل وجود دارد؟ پاسخ: انسان وقتی خوب فکر کند میبیند که چگونه ممکن است که موجوداتی که وجودشان برای خودشان نیست, تا سلسله بی نهایت ادامه داشته باشند. در حال مسافرت در جادهای هستیم و در مسیر, به سنگ بزرگی که از کوه افتاده و جاده را مسدود کرده است, مواجه شدهایم. از خودرو پایین میآییم تا سنگ را از وسط جاده برداریم، اما میبینیم که توانایی این کار را نداریم و نیازمند کمک دیگری هستیم. صبر میکنیم که خودروی بعدی از راه برسد و از سرنشینان آن برای جابجایی کمک میخواهیم. آنها میپذیرند اما مشروط بر اینکه صبر کنیم تا خودروی بعدی نیز بیاید و کمک کند. این درخواست با خودروی بعدی در میان میگذاریم و آنها نیز کمک را مشروط به آمدن خودروی بعدی میکنند. حال فرض کنید همچنین خودروهای بعدی بیایند و سرنشینها این شرط را تکرار کنند. از این درخواستهای مکرر خسته شده و تصمیم میگیریم که شب را کنار جاده بخوابیم, صبح که بر میخیزیم میبینیم که نه سنگی هست و نه خودروها حکم عقل چیست؟ آیا عقل نمیپذیرید که بالاخره اتومبیلی آمده که کمک خود را مشروط به نفر بعدی نکرده و بالاخره این سلسله را قطع کرده است. صحنه هستی هم همینطور است؛ به هر موجودی که میرسیم به او میگوییم تو وجود داشته باش, میگوید من به شرطی وجود دارم که علتم وجود داشته باشد, اگر علتم و جود نداشته باشد من هم وجود ندارم. حالا به هر موجودی که نگاه میکنیم میبینیم که همه ممکن الوجود هستند, حالا اگر سلسله موجودات تا بیانتها ادامه پیدا کند، دیگر هیچ یک از موجودادت وجود نخواهند داشت. و الان موجودات وجود دارند, پس عقل ما حکم میکند که که در این سلسله علتی وجود دارد که دیگر وجودش به وجود دیگری وابسته نیست. حالا دیگر اینکه این علت چگونه وجودش را از دیگری نگرفته باشد دیگر عقل ما نمیفهمد, ولی اینکه حتماً این علت وجودش از خودش هست هیچ شکی در این نیست.
? علیت، موضوعی تجربی و در حوزه مادیات است و نمیتواند قاعدهای کلی در هستی باشد. پاسخ: شما از کجا میدانید شاید این جهان مادی یک پدیده غیرمادی دارد که رابطه علیت در آن برقرار نیست. علیت یک موضوع تجربی نیست که با تجربه بدست بیاید بلکه یک موضوع کاملاً عقلی است. عقل ما بدون اینکه آزمایش و تجربه کند یک حرف را تا علت نداشته باشد نمیپذیرد و این محدود به مادیات نمیباشد؛ مثل یک کودک تازه متولد شده برای خوردن شیر از روی تجربه این کار را نمیکند، بلکه از روی غریزه و بدیهی به دنبال غذا و یا به دنبال صدا میگردد, هر چند که گرسنگی و ایجاد صدا خود علت داشته باشد. پس یک سری موارد است که ما خود عقلی میفهمیم هر چند که تجربهای در باره آن نداشته باشیم.
? علیت تنها یک برداشت بر اساس عادت است و واقعیت ندارد. شبهه: ما طبق عادتی که داریم, اتفاق افتاده را علت مینامیم, در حالی که این طور نیست بلکه فکر ما میگوید که این اتفاق, یک علت است. پاسخ: علیت یک چیز نیست که بر اساس مادیات به آن رسیده باشیم. علیت یک امر بدیهی است به اینکه برای یک چیزی که وجودش مال خودش نیست باید یک عامل دیگری وجود داشته باشد.
? علیت کلیت ندارد و در علم ذرات نقض میشود. شبهه: چه کسی گفته است که هر چیزی نیازمند علت است. در ذرات کوانتوم دیگر قانون علت برقرار نیست یک اتقاقاتی داخل اتم میافتد و این اتفاقات هیچ حساب و کتاب و محاسباتی ندارد. پاسخ: ما در عالم کوانتوم به یک نتیجه و محاسباتی رسیدهایم که اتفاقات داخل آن علت ندارد. فیزیک کوانتوم مبتنی بر حساب احتمالات است و منطق احتمالات، بی شک مبتنی بر اصل علیت است؛ زیرا امکان و احتمال و بالقوگی از توابع موجی لحظات پیشین است و نفی علیت، مستلزم نفی فیزیک کوانتوم خواهد شد. بنابراین نفی علیت لاجرم نفی خود نظریه کوانتوم خواهد بود. در عالم ذرات که مدام تغییر میکنند وجودش برای خودش نیست. حتی زمانی بوده که ذرات نبودهاند, و ممکن نیست چیزی که وجود از خودش باشد در هیچ حالتی نباشند از طرفی فرض که این نظریه درست باشد، عدم وجود قانون علیت در فضای زیر اتم، لزوماً به معنی نبود این قانون در فضای بالای اتم نیست کما اینکه هیچیک از نظریه پردازان کوانتوم منکر وجود علیت در فضای بالا اتم نیست. آیاپایداری جهان فرااتمیکه زیر پایه آن جهان فرو اتمی(کوانتوم) است خود یک عجزه بزرگ خلقت نخواهد بود؟ آیا همین مساله احتمال دخالت نیروی الهی در هستی را تقویت نمیکند؟ چرا برخی طرفداران فیزیک کوانتوم، به جای اینکه از عدم تعیّنهای کوانتومی، مهار طبیعت، به مدد مشیت و اختیار الهی را استنباط کنند، بی نظمیدر جهان طبیعت را نتیجه گرفتهاند. وممکن است علم پیشرفت کند و علت آنها را کشف شود.
در ماوراء چیزی قابل تجربه نیست بلکه موضوعی عقلی میباشد که با تجربه قابل اثبات نیست. آیا دانش فیزیک میتواند دربارهیک موضوع فلسفی اظهار نظر بکند؟ دانشتجربی میتواند فقط یافتههای خود را گزارش کند. حد این علم امور تجربی است و قانون علیت، امری مادی نیست تا توسط دانش فیزیک مورد تحلیل و انکار قرار گیرد. مرز فهم واظهار نظر دانش تجربی، امور تجربی است. تمام اشیاء واتفاقات عالم فیزیک از مصادیق قانونعلیت هستند، اما خود قانون علیت وجود فیزیکی خارجی ندارد بلکه یک فهم فلسفی از عالم است؛ بنابراین علم باید اجازه دهد تا فلسفه خود نسبت به قوانین خود اظهار نظر نماید. همانگونه که فیلسوفان حق اظهار نظر در فرمولهایعلم شیمییا داروشناسی ندارند. [ سه شنبه 95/8/25 ] [ 5:21 عصر ] [ asadi ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |