سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاسخ به شبهات اعتقادی
 
لینک های مفید
|

برهان نظم

برهان نظم از قدیمی‌ترین براهین اثبات وجود خداست. آدمیان از قدیم با مشاهده پدیده‌های منظم و هماهنگ به این فکر می‌افتادند که این نظم  و هماهنگی موجودات معلول چیست. آیا خود اجزاء با همکاری یکدیگر این نظم را پدید آورده اند یا این که ناظمی‌حکیم و با تدبیر، چنین ساختار منظمی ‌را پدید آورده است. این برهان در فرهنگ غربی برای اثبات وجود خدا استفاده می‌شده ولی در میان فیلسوفان اسلامی این برهان نه برای اثبات وجود خدا بلکه برای اثبات اوصاف الهی استفاده شده است.

«نظم یک نوع رابطه هماهنگ میان اجزاى یک مجموعه، براى تحقق یافتن هدف مشخص است، به گونه‏اى که هر جزئى از اجزاى مجموعه مکمل دیگرى بوده، و فقدان هر یک سبب مى‏شود که مجموعه، هدف خاص و اثر ویژه خود را از دست‏ بدهد.»

شکل کلى برهان نظم را مى‏توان چنین بیان نمود:

جهان منظوم (داراى نظم) است (مقدمه اول)

و هر منظومى، ناظمى دارد، (مقدمه دوم)

پس جهان ناظم دارد.  

مقدمه ی اوّل، مقدمه‏اى تجربى و مقدمه ی دوم، مقدمه‏اى عقلى است.

مراد از ناظم، موجود مشخص خارجى و عینى است که سبب به وجود آمدن نظم و هماهنگى مخصوص در نظام داخلى یا غایى موجودات مى‏باشد.

(1711ـ1776 میلادی) انگلیسی از فلاسفه تجربه گراو شکاکغربی است. وی با بسیاری از مبانی متافیزیکبه معارضه برخاست، چنان که دلایل وجود خدا را نیز مورد مناقشه قرار داد، از آنجا که در عصر وی مشهورترین دلیل اثبات وجود خدا در جهانغرب، دلیل نظم یا برهان علت غاییبود، وی این دلیل را مورد چالش جدی قرار دارد و اشکالاتیرا بر آن وارد کرد. بسیاری از متکلمانو فلاسفه غربی اشکالات وی را وارد دانسته و دلیل نظم را نا استوار انگاشتند.

:

برهان نظم بر پایه تشبیهو تمثیلاستوار است، یعنی پدیده‌های جهان به مصنوعات بشری مانند خانه و ماشین تشبیه شده و همان گونه که ما اگر خانه‌ای را ببینیم بی‌درنگ به وجود سازنده‌ای دانا و توانا و با تدبیرحکممی‌کنیم، از مشاهده نظم موجود در پدیده‌های جهان نیز به وجود آفریدگاریدانا، توانا و حکیمپی می‌بریم. ولی می‌توان این تشبیه را مورد مناقشهقرار داد، زیرا اگر ما با دیدن خانه به وجود سازنده آن پی می‌بریم بدان جهت است که قبلاً آن را تجربهکرده‌ایم. اگر ما خانه‌ای را ببینیم با بزرگترین یقینو اطمیناننتیجه می‌گیریم که آن خانه معمار یا بنایی داشته، زیرا این دقیقاً آن نوع معمولی است که تجربه کرده‌ایم که از آن نوع علتناشی و صادر می‌شود، اما مطمئناً تصدیقنخواهیم کرد که جهان چنین شباهتی به یک خانه دارد که ما بتوانیم با همان یقین و اطمینان یک علت مشابه استنباطکنیم، این عدم شباهتطوری روشن است که بیشترین ادعایی که می‌توان کرد فقط یک حدس و ظن و فرضی درباره یک علت مشابه است.همین گونه است در مورد دیگر مصنوعات بشری. مصنوعات بشر با موضوع غیرطبیعی و فرامادی قابل مقایسه نیست چون مصنوعات بشری را میتوانیم تجربه کنیم ولی کل جهان هستی را که نمیشود تجربه کرد و این از نظر منطقی استدلال درستی نیست چون در منطق ثابت شده که تمثیل یقین آور نیست؛ یعنی از یک چیزی برای یک چیز دیگر نمیشود نتیجه گرفت. از وقتی که دیده به این جهان گشوده‌ایم، جهان را با نظم و ترتیب مخصوصی مشاهده کرده‌ایم، و هرگز پدید آمدن آن را توسط پدید آورنده‌ای دانا و حکیم تجربهنکرده‌ایم، تا جهان کنونی و نظم حاکم بر آن را نیز، به استناد تجربه‌های گذشته، مصنوع آفریدگاری دانا و حکیم بدانیم.

پاسخ شبهه اول:

برهان نظم از براهین تجربی نیست؛ بلکه حکمی کاملاً منطقی و عقلانی است. این حکم روشن عقل است که در جهان طبیعت نظم غاییوجود دارد و چنین نظمی بدون قبول آفریدگاری دانا، توانا و انتخابگر، ممکن نیست. اگر در تقریربرهان نظم از روش تمثیل استفاده شده و از مصنوعات بشری (خانه، ماشین و غیره) مثال آورده می‌شود، نه بدان جهت است که می‌خواهند تشبیهو تمثیلرا مبنای برهان نظم قرار دهند، بلکه برای آن است که مثالهایی روشن‌تر و ملموس‌تر از این حکم عقلیو بدیهیرا یادآور شوند. تمثیلنظم طبیعی به نظم بشری نه تنها خدشه‌ای بر برهان وارد نمی‌سازد، بلکه مایه استواری آن می‌گردد، چرا که نظم طبیعی مصداق قوی‌تر و کامل‌تر نظم غایی است. به گفته کلودام هزاوی، طراح ماشین الکترونیکی: «اگر برای ماشین حساب طراحی لازم است، چگونه ممکن است برای بدن انسان، با این همه خصوصیات فیزیکی و شیمیایی و زیستی، طراحی لازم نباشد؟»

شبهه دوم:

 چه‌بسا این نظم طبیعت، ذاتی و محصول مکانیسمی درونی مانند تکامل انواع باشد. در این صورت پذیرش تصادفی بودن چنین نظمی آسان‌تر است. چرا که احتمال دارد نظم موجود در عالم به‌صورت ذاتی و تدریجی شکل گرفته و بر اثر تصادف تکامل پیدا کرده است. وقتی چشم خود را می‌بینیم که میلیونها و میلیاردها سلول باهم همکاری می‌کنند، نمی‌توانیم بپذیریم این همکاری و هماهنگی بدون برنامه‌ریزی و تدبیر یک ناظم شکل گرفته باشد، اما اگر به فرضیه تکامل توجه کنیم می‌بینیم این دستگاه پیچیده از ابتدا این‌گونه آفریده نشده،‌ بلکه در ابتدا یک تک‌سلولی ساده بوده که نظم خاصی در آن وجود نداشته، اما به‌تدریج بر اثر تکامل به این نظم رسیده است.

پاسخ شبهه دوم:

نظم طبیعی, اگر هم تدریجی اتفاق افتاده باشد ولی به هر حال نظم است و حکم عقلی می‌گوید: این هماهنگی و نظم, چه تدریجی و چه یک‌باره به‌وجود آمده باشد, احتیاج به ناظم دارد. حتی چه‌بسا نظم تدریجی, وجود ناظم باهوش‌تر و مدبرتری را نشان می‌دهد.چرا که علاوه بر ایجاد این نظم و هماهنگی، برنامه‌ای درازمدت را برای روند شکل‌گیری آن طراحی و اجرا کرده است. به هر حال نظم ذاتی در تک‌تک اجزای هستی قابل فرض است اما نظمی که حاصل هماهنگی میان اجزای گوناگون باشد نشان‌ از هماهنگ‌کننده میان آنها دارد.

شبهه سوم:

اگر چه این جهان یک جهان نظامند است, ولی امکان اثبات اینکه جهان موجود برترین جهان ممکن است را نداریم. شناخت چنین چیزى در صورتى ممکن است که جهان‌هاى مختلفى را تجربه و با یکدیگر قیاس نماییم و آن را از همه برتر یابیم، در حالیکه ما جز با یک جهان سر و کار نداریم. لااقل باید اعتراف کنیم که براى ما غیر ممکن است که با افکار و انظار محدود خود بگوییم که آیا این نظام اگر با سایر نظامهاى ممکن و حتى واقعى مقایسه شود، شامل اشتباهات و خطاهاى بزرگ است یا شایسته تحسین و تقدیرى شگرف؟

پاسخ شبهه سوم:

در برهان نظم بر برتر بودن جهان و نظم موجود تأکید نداریم، بلکه تنها بر وجود نظم تکیه می‌شود. لذا بر فرض که جهان موجود دارای عیوب و اشکالاتی باشد، به هر حال وجود نظم و هماهنگی در این جهان قابل انکار نیست. البته بعداً با دلایل جداگانه می‌توانیم بهترین بودن نظام موجود را نیز اثبات کنیم.

 

شبهه چهارم:

وجود شرور و عیوب جهان نشان? بی نظمی ‌و نداشتن ناظم است.ناگوارى‏ها، زشتى‏ها و نقص‏ها، طوفان‌ها و زلزله‏ها و منازعات، فقر و بیماری‌ها و مرگ‌ها و مصیبت‌ها همه نشان می‌دهد تدبیری جامع و نیک‌اندیش بر جهان حاکم نیست و نظمی مطلوب در آن وجود ندارد.

پاسخ شبهه چهارم:

پیش فرض اشکال فوق وجود شر و بى‏نظمى در عالم است. وجود شر در عالم منافاتى با خیر و حکمت و قدرت مطلقه الهى ندارد و با فرض وجود این بی‌نظمی‌ها باز هم خدشه‌ای به برهان وارد نمی‌شود. چرا که همین که نظم هدفمند در هستی وجود داشته باشد برای اثبات ناظم کافی است. گذشته از اینکه شر امری نسبی است و شرور لازمه لاینفک خیرات است و نفى شرور اندک عالم مستلزم از میان رفتن خیرهاى برتر و اکثر است.

شبهه پنجم:

خدای ادیان خدایی رخنه‌پوش است و با شناخت عوامل طبیعی پدیده‌ها نیاز به آن منتفی می‌شود. مثلاً در دوره‌های گذشته وقتی عامل زلزله یا باران و دیگر امور طبیعی را نمی‌دانستند آن را به خدا نسبت می‌دادند، ولی اکنون که علم پیشرفت کرده و عامل این پدیده‌ها را شناخته دیگر نیازی به نسبت دادن آنها به خدا وجود ندارد. در نظم و هماهنگی موجودات نیز می‌توان فرگشت و انتخاب طبیعی را برای توجیه آن کافی دانست و نیازی نیست برای توجیه نظم موجود در جهان آن را به ناظم و خدا نسبت دهیم.

پاسخ شبهه پنجم:

خدای ادیان رخنه‌پوش نیست و با افزایش دانش بشر، وجود او روشن‌تر می‌شود. نظریه فرگشت نیز بر فرض صحت منافاتی با وجود خدا ندارد. زیرا همین فرایند شگفت‌انگیز نشان از نظمی هدفمند دارد. با پیشرفت علم آگاهی ما به جهان بیشتر می‌شود و برهان نظم جایگاه بالاتری پیدا می‌کند. حرکت ابرها، نزول باران، جریان آب به سوی سرازیری و حرکت اجسام سبک درمسیر آب، همه و همه در قالب قوانینی معین از نظام طبیعت رخ می‏دهد. قوانینی که: اولاً، در راستای همان آرایش و هماهنگی هدفمند است. ثانیا، تخلف از آنها، باعث بی‏نظمی جهان طبیعت می‏گردد.

شبهه ششم:

برهان نظم یک استدلال منطقی یقین‌آور نیست. زیرا اگر چه وجود نظم، احتمال ناظم را بالا می‌برد، اما به‌ هر حال احتمال هر چند بسیار کمی برای تصادفی بودن نظم نیز وجود دارد. با پیچیده‌‌تر شدن نظم، احتمال تصادفی بودن آن کمتر و کمتر می‌شود ولی به هر حال، هرگز این احتمال به‌صورت کامل منتفی نمی‌شود و همچنان ولو به‌صورت ضعیف وجود دارد.

پاسخ شبهه ششم:

این احتمال عقلایی نیست و انسان در هیچ جنبه‌ای از زندگی خود به چنین احتمالاتی توجه نمی‌کند. ضمن اینکه دلیل ما بر اثبات وجود خدا فقط برهان نظم نیست، بلکه با چندین برهان وجود خدا را ثابت می‌کنیم. برهان نظم اگر چه برهانی قیاسی و یقین‌آور نیست، ولی به‌صورت ملموس و کاملاً عاقلانه این اطمینان را در ما ایجاد می‌‌کند که ناظمی دانا جهان را پدید آورده و احتمال تصادفی بودن این نظم به‌اندازه‌ای ضعیف است که توجه به آن عقلایی نیست.

 

در حـسـاب احتمالات, قطع و یقین در این گونه از مسائل به این معنى نیست که هیچ گونه احـتمال خلافى در کار نباشد بلکه به این معنى است که احتمال خلاف در جانب مخالف به اندازه‌ای ضـعـیف می‌شود که هیچ عقل سلیمى آن را به‌حساب نمى‌آورد و چنین احتمالى در تمام علوم با صفر مساوى است و اگر کسى بر چنین احتمالى تکیه کند, او را غیر عاقل مى‌شمارند . مثلا احتمال اینکه قانون بوعلى و شفاى او, دیوان حافظ, و منثوى مولانا از فردى ناآگاه از طـب و فـلـسـفـه, و عـرفان در پرتو حرکات تصادفى قلم برصفحه کاغذ پدید آمده باشد, به‌قدری ضعیف و نپذیرفتنی است که هیچ عاقلی آن را به‌حساب نمی‌آورد.


[ شنبه 95/9/20 ] [ 9:7 عصر ] [ asadi ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های مفید
|
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 30
بازدید دیروز: 15
کل بازدیدها: 7473